بحثی در قاعده اقرار العقلاء از دیدگاه فقه و حقوق
بنام خدا
بحثی در قاعده اقرار العقلاء از دیدگاه فقه و حقوق
- ۰ نظر
- ۲۴ آذر ۹۳ ، ۱۲:۱۹
بنام خدا
اصل عدم ملائت محکومین مالی میباشد و اعمال حبس با اثبات تمکن ممکن می شود
خبری خوش برای محکومین مالی بند ج ماده 18 آییننامه نحوه اجرای محکومیتهای مالی به شرح زیر اصلاح شد:
ج ـ در سایر موارد چنانچه ملائت محکومعلیه نزد قاضی دادگاه ثابت نباشد، از حبس وی خودداری و چنانچه در حبس باشد آزاد میشود.
جناب آقای محمد سینجلی جاسبی
رئیس محترم هیأت مدیره و مدیرعامل روزنامه رسمی کشور
تصویر بخشنامه شماره 100/15458/9000 ـ 31/4/1391 ریاست محترم قوه قضائیه جهت درج در روزنامه رسمی به پیوست ارسال میگردد.
مدیرکل دبیرخانه قوه قضائیه ـ محسن محدث
شماره100/15458/9000 31/4/1391
اصلاحیه بند ج ماده 18 آییننامه اجرایی موضوع ماده 6
نحوه اجرای محکومیتهای مالی، مصوب 1378
در اجرای ماده 6 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی، مصوب 1377 و با توجه به تعبیر «ممتنع» و نیز «در صورتی که معسر نباشد» در ماده 2 قانون مذکور و نظر به فتوای حضرت امام خمینی قدسسره و رهنمودهای اخیر مقام معظم رهبری مدظلهالعالی در همایش قوه قضاییه، بند ج ماده 18 آییننامه نحوه اجرای محکومیتهای مالی به شرح زیر اصلاح میگردد:
«ج ـ در سایر موارد چنانچه ملائت محکومعلیه نزد قاضی دادگاه ثابت نباشد، از حبس وی خودداری و چنانچه در حبس باشد آزاد میشود.
تبصره ـ در صورتی که برای قاضی دادگاه ثابت شود محکومعلیه با وجود تمکن مالی از پرداخت محکومبه خودداری میکند، با درخواست محکومله و با دستور قاضی دادگاه، تا تأدیه محکومبه حبس میشود.»
رییس قوه قضائیه ـ صادق لاریجانی
بند ج ماده 18 آیین نامه(سابق)
ج چنانچه استیفای محکوم به به نحو مذکور ممکن نباشد محکوم علیه به درخواست ذی نفع و به دستور مرجع صادرکننده حکم تا تادیه محکوم به یا اثبات اعسار حبس میشود.
آیین نامه اجرایی موضوع ماده 6 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی - مصوب 26 اردیبهشت 1378
آیین نامه اجرایی موضوع ماده 6 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی
مصوب 26 اردیبهشت 1378
(شماره 1891596078 روزنامه رسمی)
ماده 1 ـ (اصلاحی 26.6.1381) چنانچه محکوم علیه پس از لازم الاجرا شدن حکم ، جزای نقدی را نپردازد و اظهار نماید مالی برای پرداخت آن ندارد و برای مرجع مجری حکم هم خلاف این اظهار مسلم نباشد ، طبق دستور مرجع صادره کننده حکم در ازا هر یکصدهزار ریال یک روز بازداشت میشود.
تبصره 1 ـ (اصلاحی 26.6.1381) اگر میزان محکومیت به جزای نقدی یا باقی مانده آن کمتر از یکصدهزار ریال باشد نیز یک روز بازداشت میشود.
تبصره 2 ـ منظور از مرجع صادر کننده حکم در این آیین نامه ، در هر حال مرجع بدوی است که حکم زیر نظر او اجرا میشود.
ماده 2 ـ هرگاه محکوم علیه برای پرداخت جزای نقدی مهلت بخواهد، مرجع اجرا کننده حکم میتواند مهلت مناسبی که بیش از یک ماه نباشد به او بدهد.
مرجع صادر کننده حکم میتواند به درخواست محکوم علیه و پیشنهاد مرجع مجری حکم با در نظر گرفتن شرایط و وضعیت محکوم علیه و میزان جزای نقدی و سایر اوضاع و احوال موثر ، این مهلت را حداکثر تا دو ماه دیگر تمدید کند.
ماده 3 ـ چنانچه محکوم علیه جزای نقدی مقرر در حکم را نپردازد اما مالی ( منقول یا غیرمنقول ) غیر از مستثنیات دین از او به دست آید که بتوان تمام یا قسمتی از جزای نقدی را استیفا نمود به دستور مرجع مجری حکم به ترتیب ذیل عمل میشود
الف اگر مال مورد نظر وجه نقد باشد معادل جزای نقدی از آن ضبط و به حساب مربوط واریز میشود.
ب در مورد اموال منقول یا غیرمنقول چنانچه بدون معارض باشد معادل جزای نقدی مقرر در حکم و هزینههای اجرایی فورا توقیف و مطابق مقررات این آیین نامه به فروش میرسد و جزای نقدی و هزینه های مربوط استیفا میشود.
ماده 4 ـ پس از توقیف مال برای استیفا جزای نقدی، نظریه دو نفر کارشناس به تعیین مرجع مجری حکم در مورد ارزش آن مال تحصیل میشود سپس روز و ساعت و محل انجام مزایده تعیین و با الصاق آگهی در معابر اصلی محل ، انجام مزایده به اطلاع عموم میرسد و به بالاترین قیمت پیشنهادی که نباید کمتر از قیمت کارشناسی باشد فروخته میشود.
تبصره ـ اگر ارزش کارشناسی مال از سی میلیون ریال بیشتر باشد آگهی مزایده یک نوبت در روزنامه محلی و در صورت نبودن آن در یکی از روزنامه های کثیرالانتشار نیز درج میشود.
ماده 5 ـ هرگاه مال مورد نظر، خریدار نداشته یا مبلغ پیشنهادی کمتر از قیمت کارشناسی باشد، حسب مورد تمام یا قسمتی از آن مال مطابق ارزیابی کارشناس به دستور مرجع صادر کننده حکم در ازا جزای نقدی به تملک دولت درمیآید و در اختیار سازمان جمعآوری و فروش اموال تملیکی قرار میگیرد تا بر اساس مقررات مربوط عمل نمایند.
ماده 6 ـ اموال ضایع شدنی و سریع الفساد ، همچنین مالی که نگهداری آن مستلزم هزینه نامتناسب یا موجب خرابی یا کسر فاحش قیمت آن است ، ونیز مالی که ارزش آن کمتر از سی میلیون ریال است بدون انجام مزایده و با نظر کارشناسی به فروش میرسد.
ماده 7 ـ چنانچه مالی از محکوم علیه معرفی شود یا مرجع مجری حکم با قراین قویه احتمال دهد محکوم علیه مالی غیر از مستثنیات دین دارد که میتوان با فروش آن جزای نقدی را استیفا نمود تحقیقات لازم در این خصوص بعمل میآید.
ماده 8 ـ اگر محکوم علیه در ازا جزای نقدی بازداشت شود و در جریان اجرای حکم مالی از او به دست آید که بتوان باقیمانده جزای نقدی را استیفا نمود مال مذکور توقیف و اقدامات اجرایی در این خصوص معمول و از محکوم علیه رفع بازداشت میشود.
ماده 9 ـ هرگاه اموال محکوم علیه متناسب با میزان محکومیت او به جزای نقدی نباشد و نتوان از این طریق جزای نقدی را استیفا نمود و تفاوت ارزش آن اموال با میزان محکومیت ، فاحش باشد محکوم علیه در ازا جزای نقدی بازداشت میشود و اقدامات اجرایی برای فروش و استیفا قسمتی از جزای نقدی ادامه خواهد یافت.
ماده 10 ـ هرگاه قبل از فروش مال توقیف شده جزای نقدی مقرر در حکم و هزینه های اجرایی پرداخت شود از مال مذکور رفع توقیف به عمل میآید.
ماده 11 ـ در کلیه مواردی که برای پرداخت جزای نقدی مهلت داده میشود یا استیفا جزای نقدی از اموال محکوم علیه مستلزم اقداماتی است کهاجرای حکم را به تاخیر میاندازد ، چنانچه قبلا از محکوم علیه تامین متناسب گرفته نشده باشد، مرجع صادر کننده حکم متناسب با میزان محکومیت او مطابق مقررات آیین دادرسی کیفری قرار تامین صادر میکند و هرگاه این تامین منتهی به بازداشت محکوم علیه شود از میزان محکومیت او کسر خواهدشد.
ماده 12 ـ حقوق و مزایا و عواید احتمالی و آتی محکوم علیه و مطالبات او از شخص ثالث در ازا جزای نقدی قابل توقیف نیست و مانع بازداشت اونمیباشد.
ماده 13 ـ در کلیه مواردی که صدور سند انتقال به نام خریدار ضرورت داشته باشد مرجع صادر کننده حکم پس از بررسی و احراز صحت جریان فروش و اقدامات اجرایی، دستور تنظیم سند انتقال را صادر خواهد نمود.
ماده 14 ـ از وجوه حاصل از فروش اموال توقیف شده جهت استیفای جزای نقدی ، بدوا هزینه های ضروری اجرا حکم از قبیل هزینه کارشناسی و نگهداری مال و نظایر آن، پرداخت میشود.
ماده 15 ـ فروش اموال توقیف شده جهت استیفا جزای نقدی با حضور نماینده مرجع مجری حکم بعمل میآید.
ماده 16 ـ در مواردی که طبق این آیین نامه مقررات خاصی وضع نشده مطابق قانون اجرای احکام مدنی عمل میشود.
ماده 17 ـ الزام به تادیه محکومیتهای مالی موضوع ماده 2 قانون مستلزم صدور اجراییه مطابق قانون اجرای احکام مدنی است به جز محکومیت هایی کهبه تبع امر کیفری بدون تقدیم دادخواست حاصل شده که در این صورت دستور مرجع صادرکننده حکم به منزله الزام به تادیه است.
ماده 18 ـ هرگاه محکوم علیه محکوم به را تادیه ننماید به طریق ذیل عمل میشود
الف چنانچه موضوع محکومیت استرداد عین مال باشد آن مال عینا اخذ و به ذی نفع تحویل میشود و اگر رد آن ممکن نباشد بدل آن (مثل یا قیمت) از اموال محکوم علیه بدون رعایت مستثنیات دین استیفا میگردد.
ب در مورد سایر محکومیتهای مالی، با رعایت مستثنیات دین مطابق مقررات قانون اجرای احکام مدنی مال وی جهت استیفای محکوم به توقیف و بهفروش میرسد.
ج چنانچه استیفای محکوم به به نحو مذکور ممکن نباشد محکوم علیه به درخواست ذی نفع و به دستور مرجع صادرکننده حکم تا تادیه محکوم به یا اثبات اعسار حبس میشود.
ماده 19 ـ به دعوی اعسار محکوم علیه مطابق مقررات اعسار در مرجع بدوی رسیدگی میشود.
تبصره ـ چنانچه در رسیدگی به دعوی اعسار ثابت شود محکوم علیه قادر نیست محکوم به را یکجا بپردازد ولی متمکن از پرداخت به نحو اقساط میباشد، مرجع رسیدگی متناسب با وضعیت مالی او حکم به تقسیط محکوم به صادر میکند.
ماده 20 ـ در مواردی که محکومعلیه به علت محکومیتهای مالی متعدد حبس شده است دعوی اعسار باید علیحده مطرح شود مگر در مورد محکومیتهایی که محکوم له آنها یکی است که در این صورت حکم اعسار شامل همه آن محکومیتها میشود.
ماده 21 ـ در مواردی که حکم به تقسیط محکوم به صادر میشود چنانچه محکوم علیه در زمان مقرر قسط را نپردازد به درخواست ذی نفع تا پرداخت قسط معوقه و یا اثبات اعسار او از پرداخت باقیمانده محکوم به ، حبس میشود.
ماده 22 ـ صدور حکم اعسار یا تقسیط، مانع استیفای حقوق محکوم له از اموالی که بعدا از محکوم علیه بهدست میآید نخواهد بود.
ماده 23 ـ مرجع تشخیص بیماری موضوع تبصره ماده 3 قانون ، پزشکی قانونی و در صورت نبودن آن، پزشک معتمد است.
ماده 24 ـ این آیین نامه در 24 ماده و 4 تبصره در اجرای ماده 6 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 10 8 77 مجلس شورای اسلامی توسط وزارت دادگستری تهیه و در تاریخ 26 2 78 بهتصویب رییس قوه قضاییه رسید.
با سلام
این مطلب برگرفته از وبسایت http://crimelaw.ir/post-739.aspx
سخنی با رسانه هایی که عروسک خیمه شب بازی غربی ها شده اند
(امین بخشی زاده - کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی)
سنگ قصاص ریحانه جباری را به سینه نزنید!
رسانه های غربی اخیراً در برنامه های خود بحث قصاص ریحانه جباری را پیش کشیده و مدعی حقوق بشر شده اند. در خطاب به این نوع رسانه ها لازم دیدم در وبلاگ خود مطلب کوتاهی قرار دهم تا باشد که به سمع و نظرشان برسد.
کسی که این مطلب را می نویسد، نه با ریحانه دشمنی دارد نه با اولیای دم صنمی و نه کسی است که مثل شما بدون علم حقوقی به «قصاص» عنوان «اعدام» دهد. بلکه کسی است که خود را در مقام قضاوت بی طرفانه و عادلانه قرار داده و روی سخن با شما دارد. کسی که حداقل هشت سال در علم حقوق فعالیت دارد و حال قرار است تز ارشد دفاع کند. ارشد جزا و جرم شناسی و حداقل 5 عنوان کتاب جزایی نگارش نموده است:
از هنگامی که قتلی ارتکاب مییابد، تا زمانی که حکم قصاص اجرا میشود نزدیک 54 قاضی (از بازپرس و دادستان گرفته تا رییس دادگاه صادرکنندهی حکم و قضات دیوان عالی کشور) در جریان مستقیم امر قرار میگیرند. کم تجربه ترین قاضی (به عنوان مقام تعقیب و تحقیق) حداقل هشت الی ده سال کار قضایی کرده و با تجربه ترین آنان هم حداقل 30 سال؛ خانم ریحانه جباری که متولد 1366 یعنی 27 سال سن دارد؛ پس هر کدام از قضات درگیر امر محاکمه و تجدیدنظر بیشتر از سن خانم جباری سابقه ی قضاوت دارند و اگر ماهی یک پرونده ی قتل رسیدگی کنند، هر کدام سرجمع 360 پرونده رسیدگی کرده اند یعنی با 360 نفر مثل خانم جباری برخورد داشته اند و همه ی این قضات قبل اینکه شروع به محاکمه نمایند از چشمان خانم جباری می خوانند که ایشان مرتکب قتل شده یا خیر؛ گذشته از این، یک قاضی که حکم قصاص فردی را صادر می کند، هیچوقت بخاطر حقوق ماهیانه ای که می گیرد، حاضر نمی شود با جان دیگران بازی کند، این شماها هستید که بخاطر ماهی یک میلیون پول نجس غربی ها، سنگ ریحانه را به سینه می زنید. اگر ریحانه جباری 1 نفر باشد که به فرض محال با ناعدالتی قصاص خواهد شد، همین غربی ها روزانه 100 نفر مثل ریحانه را در عراق و سوریه و غزه به خونشان آغشته می کنند؛ چرا در مورد آن ها اینقدر حساس نیستید؟
آیا شما هدفتان کمک به ریحانه است؟ اگر هدفتان کمک به ریحانه است، در رسانه هایتان از اولیای دم بخواهید که گذشت کنند چرا اجرای یک حکم الهی را وسیله ی کینه توزی با حکومت ایران کرده اید؟
گیریم قصاص یا به قول افراد نادانی مثل شما، «اعدام» چیز بدی است. مگر قبل از ارتکاب عملی این حکم قانون به گوش مردم رسانده نشده؟ آیا ریحانه نمی دانسته که ارتکاب قتل مجازاتش قصاص است؟ چرا مادر ریحانه را قصاص نمی کنند؟ چرا همسایه ی ریحانه را قصاص نمی کنند؟ شمایی که هنوز فرق قصاص و اعدام را نمی دانید! امروز به شما اعلام می شود که اگر در میدان آزادی دستگیر شوید، اعدام خواهید شد؛ خوب یا بد؛ خب شما چرا به میدان آزادی می روید که اعدامتان کنند؟ می توانستید نروید و دستگیر نشوید.
شمایی که از هزاران کیلومتر دورتر نشسته و قضاوت می کنید، آیا وقتی این اتفاق افتاده دوربین مدار بسته کار گذاشته بودید که ادعا میکنید ریحانه قصد دفاع از ناموس داشته؟ یا شما هم به صرف ادعای ریحانه در مقام نقل قول برآمده اید؟ اگر در مقام نقل قول برآمده اید باید حرف هر دو طرف را بشنوید و نقل کنید؛ حال که مقتول در قید حیات نیست چگونه می توان به نقل قول یک طرف تکیه کرده و چهره ی حکومت ایران را مخدوش کرد؟ وقتی شما می گویید ریحانه در مقام دفاع بوده، یعنی مقتول هم در مقام تجاوز بوده؛ آیا با این ادعا و ریختن آبروی یک متوفی که نه زبان دارد نه جان که از آبرویش دفاع کند، چگونه انتظار دارید اولیای دمی که آبروی پدرش را می برید، به خود اجازه ی گذشت دهند؟ با این ادعای شما، اولیای دم می گویند اگر گذشت کنیم یعنی قبول داریم که پدرمان قصد تجاوز داشته؛ کدام عقل سلیم چنین جسارتی به خرج داده و از قاتل می گذرد؟
پس هدف شما کمک به ریحانه و امثال ریحانه نیست. هدف شما مخدوش کردن چهره ی حکومتی است که مبنای قانونگذاری آن مخصوصاً در بحث قصاص، نص صریح کتاب آسمانی قرآن است.
وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (سوره بقره – آیه ١٧٩)
و برای شما ـ ای خردمندان ـ در قصاص حیاتی عظیم است این حکم را مقرّر کردیم باشد که از قتل پرهیز کنید.
اگر حقوق بشر می خواهید فقط به این سوال پاسخ دهید که داعش این همه سلاح و تجهیزات را از کجا تأمین نموده است؟ آیا از همان جایی نیست که شما تأمین می شوید؟
اگر ایران قصاص می کند، غرب جنایت می کند و شما هم در قبال این جنایات پاسخگو خواهید بود.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور با صدور رأی وحدت رویهای اعلام کرد که در جرم کلاهبرداری رایانه ای، هرگاه تمهید مقدمات و نتیجه حاصل از آن در حوزههای قضایی مختلف صورت گرفته باشد، دادگاهی که بانک افتتاحکننده حساب زیاندیده از بزه در حوزه آن قرار دارد، صالح به رسیدگی است.
شماره۱/۷۸۲۷/۱۵۲/۱۱۰ ۱۸/۲/۱۳۹۲
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش وحدت رویه ردیف ۹۱/۲۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور درمورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۱/۲۱ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۱/۱۲/۱۳۹۱ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای محسنی اژیه دادستان کل کشور و شرکت رؤساء ، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۲۹ ـ ۱/۱۲/۱۳۹۱ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
احتراماً به عرض میرساند: براساس گزارش رسیده، برای رسیدگی به بزه کلاهبرداری الکترونیکی در مواردی که مبدأ انتقال وجه و مقصد آن در حوزههای قضایی مختلف بوده بین دادسراهای شهرستانهای مربوطه اختلاف در صلاحیت حاصلشده و شعب دیوان عالی کشور در مقام حل اختلاف و تعیین دادسرای صالح با استنباط از ماده ۵۴ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری آراء متهافت صادر کردهاند که خلاصه جریان آن ذیلاً بیان میگردد:
۱ـ شعبه یازدهم دیوان عالی کشور درموردی که بین دادسرای عمومی و انقلاب اصفهان «محل اقامت شاکی/مبدأ انتقال وجه» و دادسرای عمومی کرج «مقصد انتقال وجه» اختلاف در صلاحیت ایجاد گردیده، به موجب دادنامه شماره ۰۰۹۹۰ ـ ۱۰/۱۰/۱۳۹۱ با این استدلال که «محل کار و اقامت شاکی، محل برقرارشدن تماس تلفنی و فریب خوردن شاکی و همچنین محل انجام عملیات بانکی و انتقال وجه از حساب شاکی به حساب مورد نظر متهم، اصفهان بوده است...» صلاحیت دادسرای عمومی و انقلاب اصفهان را تأیید کرده است. شعبه سی و دوم دیوان عالی کشور نیز در این موارد عقیده به صلاحیت دادسرای مبدأ جرم داشته و با این استدلال که «جرم مورد ادعا به محض برداشت وجه از حساب شاکی در مبدأ تحقق یافته و حساب مقصد که وجه مذکور به آن واریز شده در صلاحیت تأثیری نخواهد گذاشت» صلاحیت آن دادسرا را مورد تأیید قرار داده است.
۲ـ شعبه هفدهم دیوان عالی کشور برعکس عقیده شعب یازدهم و سی و دوم اعتقاد به صلاحیت دادسرای مقصد انتقال وجه داشته و در مورد مشابه که بین دادسراهای عمومی و انقلاب اسفراین «مبدأ انتقال وجه» و تهران «مقصد انتقال وجه» اختلاف در صلاحیت حاصلشده طبق دادنامه شماره ۰۰۶۴۳ ـ ۳/۱۱/۱۳۹۱ به این استدلال که «مقدمات ارتکاب بزه عنوان شده و از جمله طراحی نقشه و عملیات اجرایی در حوزه قضایی تهران تدارک شـده و نتیجه اقدامـات مـزبور نیز کـه بردن مال غیـر به نحو متقـلبانه بـوده است در همین حوزه بدست آمده و امکان برداشت و تحصیل وجوه فراهم گردیده است...» با اعلام صلاحیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران، حل اختلاف نمـوده است. همچنیـن شعبه ششم دیوان عالی کشور در این موارد به همین نحو حل اختلاف کرده است.
با توجه به مراتب فوق در اجرای ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیـفری تقاضای طرح موضوع را در هیأت عمومی دیوان عالی کشور به منظور ایجاد وحدت رویه قضائی دارد.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ حسینعلی نیّری
ج: نظریه دادستان کل کشور
تأیید رأی شعبه هفدهم دیوان عالی کشور
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۲۹ ـ ۱/۱۲/۱۳۹۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
نظر به اینکه در صلاحیت محلی، اصل صلاحیت دادگاه محل وقوع جرم است و این اصل در قانون جرایم رایانهای نیز ـ مستفاد از ماده ۲۹ ـ مورد تأکید قانونگذار قرار گرفته، بنابراین در جرم کلاهبرداری مرتبط با رایانه هرگاه تمهید مقدمات و نتیجه حاصل از آن در حوزههای قضائی مختلف صورت گرفته باشد، دادگاهی که بانک افتتاحکننده حساب زیاندیده از بزه که پول به طور متقلبانه از آن برداشت شده در حوزه آن قرار دارد صالح به رسیدگی است. بنا به مراتب آراء شعب یازدهم و سی و دوم دیوان عالی کشور که براساس این نظر صادرشده به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص و تأیید میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است.
رأی شماره ۳۶۰ هیأت عمومی دیوان عدالت اداری با موضوع ابطال ماده (۳) آییننامه اجرایی ماده (۷۵) قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین، موضوع تصویبنامه شماره ۱۴۲۸۷/ت۱۶۲۹۵هـ ـ ۱۹/۸/۱۳۷۵ هیأت وزیران
در ماده ۷۵ قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین مصوب ۲۸/۱۲/۱۳۷۳مقرر شده است که «وزارت کشاورزی مجاز است اراضی قابل واگذاری موضوع لایحه قانونی اصلاح لایحه قانونی واگذاری و احیای اراضی در حکومت جمهوری اسلامی ایران و آییننامه اجرایی آن مصوب ۱۳۵۹ به استثناء مواد ۳۲ و ۳۱ را که تا تاریخ تصویب این قانون به صورت شرکت تعاونی و مشاع و فردی واگذار شده یا بعداً در قالب طرحهای اقتصادی موضوع وظایف قانونی وزارت کشاورزی واگذار خواهد شد، فروخته یا به صورت طویل المدت اجاره نموده و وجوه حاصل را به حساب درآمد عمومی کشور واریز نماید... آییننامه اجرایی این ماده ظرف دو ماه از تاریخ تصویب قانون به پیشنهاد وزارت کشاورزی و سازمان برنامه و بودجه به تصویب هیأت وزیران میرسد.» نظر به این که وزارت جهاد کشاورزی در این ماده قانونی اجازه واگذاری به صورت فروش یا اجاره بدون اعطای تخفیف را دارد ولیکن هیأت وزیران در ماده ۳ آییننامه ماده قانونی مذکور اعطای تخفیف ۵۰% برای واگذاری اراضی بـه تعاونیها و تشکلها را تصویب کـرده است و ایـن اقدام خـارج از حدود اختیارات هیأت وزیران در تصویب آییننامه اجرایی و مغایر حکم مقنن است، از این جهت ماده ۳ آییننامه اجرایی ماده ۷۵ قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین، خلاف قانون تشخیص و مستند به بند یک ماده ۱۲ و ماده ۸۸ قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری ابطال می شود.
رئیس هیأت عمومی دیوان عدالت اداری ـ محمدجعفر منتظری
متن کامل
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۰ ـ ۲۸/۳/۱۳۹۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
ماده ۳ (اصلاحی ۱/۸/۱۳۸۵) قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوّب ۳۱/۳/۱۳۷۴ که دادگاه را مکلف کرده ضمن صدور حکم مجازات برای مالکان یا متصرفان اراضی زراعی و باغهای موضوع این قانون که به صورت غیرمجاز و بدون اخذ مجوز از کمیسیون موضوع تبصره (۱) اصلاحی ۱/۸/۱۳۸۵ ماده (۱) قانون اقدام به تغییر کاربری نمایند، حکم بر قلع و قمع بنا نیز صادر نماید با توجه به اینکه قلع و قمع بنا جزء لاینفک حکم کیفری است، نسبت به جرایم واقع شده پیش از لازمالاجرا شدن آن ماده حاکمیت ندارد. بنابراین رأی شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان همدان که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص میشود. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۱ ـ ۲۸/۸/۱۳۹۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مقررات مربوط به پیشنهاد آزادی مشروط ناظر به اجرای احکام قطعی و لازمالاجراست و اظهارنظر قانونی درخصوص مورد هم علیالاصول با دادگاه صادرکننده حکم قطعی (اعم از بدوی یا تجدیدنظر) خواهد بود همچنان که در مقررات نیمه آزادی موضوع ماده ۵۷ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نیز این امر مورد تصریح قرار گرفته است، لذا رأی شعبه نوزدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران در حدی که با این نظر انطباق دارد صحیح و قانونی تشخیص میگردد. این رأی مطابق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
شماره۸۱۶۱/۱۵۲/۱۱۰ ۱۷/۱۰/۱۳۹۲
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش پرونده وحدت رویه ردیف ۹۲/۲۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد.
معاون قضایی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۲/۲۱ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ۲۸/۸/۱۳۹۲ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای غلامحسین محسنیاژیه دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤسا، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضایی شماره ۷۳۱ـ ۲۸/۸/۱۳۹۲ منتهی گردید.
ب : گزارش پرونده
با احترام، معروض میدارد: در اثر اختلاف استنباط از ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و تعیین مرجع اظهارنظر در مورد آزادی مشروط، از شعب نهم و نوزدهم دادگاههای تجدیدنظر استان تهران به شرح ذیل آراء مختلف صادر گردیده است.
۱ـ شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران درخصوص مورد به موجب پرونده کلاسه ۲۲۰۰۰۲۴۲۶ و طی دادنامه ۹۰۰۴۲۴ـ۲۶/۴/۱۳۹۲ به شرح ذیل اتخاذ تصمیم نموده است:
«با التفات به پیشنهاد آزادی مشروط از سوی دادیار محترم جانشین دادستان به شرح صفحه ۲۳۷ پرونده، درخصوص آقای ابوالفضل شیرمحمد کریمی و ارسال آن به این شعبه، نظر به اینکه اولاً: در ماده ۳۸ قانون مجازات اسلامی سابق مرجع صالح برای اتخاذ تصمیم در رابطه با آزادی مشروط دادگاه صادرکننده دادنامه محکومیت قطعی بوده و در ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی اخیرالتصویب با حذف قید قطعیت، منصرف از دادگاه صادرکننده حکم قطعی میباشد و ثانیاً: در این قانون هر کجا که مراد قانونگذار از دادگاه صادرکننده حکم، دادگاه صادرکننده حکم قطعی بوده است به صراحت به قید «قطعی» تصریح شده است که فیالجمله میتوان به بند «ب» ماده ۱۰، تبصره ذیل ماده ۱۱ و یا به مواد ۴۶، ۵۰ و ۵۷ اشاره نموده و ثالثاً: از آنجا که به موجب ماده ۲۸۱ قانون آیین دادرسی کیفری اجرای حکم در هر حال با دادگاه بدوی صادرکننده حکم و تحتنظر این دادگاه انجام میگیرد، لذا اظهارنظر دادگاه بدوی در رابطه با استفاده از آزادی مشروط و
استحقاق یا عدم استحقاق محکومٌعلیه در این خصوص با التفات به شرایط مندرج در بند الف ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی مصوب خرداد ۱۳۹۲ مناسبتر تشخیص داده میشود، بنابراین به عقیده این دادگاه مرجع اظهارنظر در مورد آزادی مشروط، دادگاه بدوی و تلقی از عبارت دادگاه صادرکننده حکم در ماده ۵۸ قانون مارالذکر دادگاه مذکور میباشد، لذا مقتضی است دفتر پرونده از آمار کسر و به دادگاه بدوی صادرکننده حکم ارسال گردد.»
۲ـ شعبه نوزدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران نیز در مورد مذکور، به موجب دادنامه شماره ۱۹۰۰۵۹۶ـ۱۲/۵/۱۳۹۲ پرونده کلاسه ۹۰۲۸۵ خود چنین رأی داده است:
«آقای عزیز کریمی دیزج فرزند جعفر به موجب دادنامه قطعی شماره ۱۵۶۱ مورخ ۱۸/۱۰/۱۳۸۹ صادره از شعبه ۱۹ دادگاه تجدیدنظر تهران به اتهام معاونت در جعل و به طریق آن تحصیل مال نامشروع و به اتهام جعل ریز نمرات تحصیلی دانشآموزان و مهر مدارس با متهم ردیف اول به تحمل یک سال حبس محکوم گردیده اینک از سوی ریاست محترم زندان با توجه به مدت حبس متحمله و اظهار ندامت و پشیمانی از سوی خود وی در ص ۱۰۲۳ پرونده و لحاظ فقدان سابقه محکومیت کیفری و قبول درخواست مستنداً به ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی دادگاه حکم به آزادی مشروط مشارالیه از این تاریخ (اجرای حکم) به مدت پنج سال صادر و اعلام میدارد که در صورت ارتکاب جرم مجدد عمدی و حصول محکومیت قطعی کیفری حبس باقیمانده را نیز تحمل نماید. رأی صادره قطعی است.»
هرچند که شعبه ۱۹ به جای تعیین مدت آزادی مشروط وفق قسمت اخیر ماده ۵۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ مدت تعلیق را اشتباهاً پنج سال تعیین کرده است، اما همانطور که ملاحظه میفرمایند شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر با استناد به ماده ۳۸ قانون مجازات اسلامی سابق و بند «ب» ماده ۱۰، تبصره ذیل ماده ۱۱ و مواد ۴۶، ۵۰، ۵۷ و بند الف ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی مصوب خرداد ماه ۱۳۹۲ اظهارنظر در مورد پیشنهاد آزادی مشروط را از وظایف قانونی دادگاه صادرکننده حکم بدوی دانسته ولی شعبه نوزدهم با استناد به ماده ۵۸ قانون مرقوم رأساً درباره پیشنهاد آزادی مشروط اتخاذ تصمیم نموده است که با استناد به ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، بررسی موضوع اختلاف را برای صدور رأی وحدت رویه قضایی درخواست مینماید.
معاون قضائی دیوان عالی کشورـ حسین کریمی
ج: نظریه دادستان کل کشور: تأیید رأی شعبه ۹ دادگاه تجدیدنظر استان تهران
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۱ ـ ۲۸/۸/۱۳۹۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مقررات مربوط به پیشنهاد آزادی مشروط ناظر به اجرای احکام قطعی و لازمالاجراست و اظهارنظر قانونی درخصوص مورد هم علیالاصول با دادگاه صادرکننده حکم قطعی (اعم از بدوی یا تجدیدنظر) خواهد بود همچنان که در مقررات نیمه آزادی موضوع ماده ۵۷ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نیز این امر مورد تصریح قرار گرفته است، لذا رأی شعبه نوزدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران در حدی که با این نظر انطباق دارد صحیح و قانونی تشخیص میگردد. این رأی مطابق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۲ ـ ۱۹/۱/۱۳۹۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مطابق ماده ۹۵۶ قانون مدنی اهلیت برای دارا بودن حقوق، با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام میشود، لذا در صورت نامعلوم بودن تاریخ واقعه فوت یا ادعای خلاف آن، با توجه به آثار حقوقی مترتب بر واقعه فوت، مثل بقاء و زوال اهلیت و حقوق قانونی و وراثت، تعیین یا تغییر آن محتاج به رسیدگی قضایی و احراز واقع است و این امر از صلاحیت هیأت حل اختلاف موضوع ماده سوم اصلاحی قانون ثبت احوال خارج و در صلاحیت دادگاههای عمومی حقوقی است. بنا به مراتب رأی شعبه سوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور صحیح، قانونی و مورد تأیید است. این رأی به استناد ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۲۸/۶/۱۳۷۸ برای دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور در موارد مشابه لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
شماره۸۲۸۴/۱۵۲/۱۱۰ ۱۱/۳/۱۳۹۳
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش پرونده وحدت رویه ردیف ۹۱/۱۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۱/۱۴ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۱۹/۱/۱۳۹۳ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای سید احمد مرتضوی مقدم نماینده دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤساء ، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه معاون دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۳۲ ـ ۱۹/۱/۱۳۹۳ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام، به استحضار میرساند رئیس محترم دادگستری شهرستان خواف با ارسال دو نسخه دادنامه مربوط به شعبه چهارم دیوان عالی کشور به شماره ۰۰۵۲۱ ـ ۱۵/۱۱/۱۳۹۰ و شعبه سوم دیوان عالی کشور به شماره ۰۰۴۶۳ ـ ۱۳/۱۲/۱۳۹۰ که در دادنامه شعبه چهارم اثبات تاریخ فوت (تعیین تاریخ فوت) در صلاحیت هیأت حل اختلاف موضوع ماده ۳ اصلاحی قانون ثبت احوال تشخیص داده شده و در دادنامه شعبه سوم تعیین یا تغییر تاریخ فوت در صلاحیت دادگاه قرار داده شده است، تقاضای طرح موضوع در هیأت عمومی دیوان عالی کشور را به منظور کسب نظر هیأت نموده است. اجمال قضیه به شرح ذیل است:
الف ـ خانم فاطمه مردانی علیآبادی دادخواستی به طرفیت آقای محمد مردانی و غیره و نیز اداره ثبت احوال خواف به خواسته اثبات تاریخ فوت مرحوم بیداله مردانی علیآبادی از تاریخ فوت نامعلوم به تاریخ ۱/۱/۱۳۷۰ تقدیم دادگاه عمومی خواف نموده است. شعبه اول دادگاه عمومی خواف پس از رسیدگی حسب دادنامه شماره ۰۰۰۱۴۸۸ مورخ ۸/۱۰/۱۳۸۹ حکم به اثبات تاریخ فوت مرحوم بیداله مردانی علیآبادی به تاریخ ۱/۱/۱۳۷۰ صادر کرده است. حکم صادره غیابی بوده و بر اثر واخواهی، به شرح دادنامه ۰۰۰۵۲ مورخ ۲۲/۱/۱۳۹۰ تأیید شده است. از این رأی تجدیدنظرخواهی شده و شعبه ۱۷ دادگاه تجدیدنظر استان خراسان رضوی با این استدلال که دادگاه بدوی در مورد الزام اداره ثبت احوال به ثبت تاریخ فوت اظهارنظر ننموده است، پرونده را به دادگاه بدوی اعاده کرده است. این بار شعبه اول دادگاه عمومی حقوقی خواف، در مورد الزام اداره ثبت احوال به ثبت تاریخ فوت، مستنداً به بند ج ماده ۳ اصلاحی قانون ثبت احوال و ماده ۲۹ همان قانون قرار عدم صلاحیت به اعتبار صلاحیت هیأت حل اختلاف مستقر در ثبت احوال صادر نموده است و پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال داشتهاند. شعبه چهارم دیوان عالی کشور با این استدلال که دادگاه بدوی میبایست در محدوده تصمیم دادگاه تجدیدنظر اقدام مینمود و تا زمانی که نسبت به دو دادنامه بدوی در دادگاه تجدیدنظر اتخاذ تصمیم نشده، صدور قرار عدم صلاحیت توجیه قانونی ندارد، قرار عدم صلاحیت را نقض و پرونده را به دادگاه عمومی خواف اعاده نمودهاند. دادگاه عمومی خواف بدون اظهارنظر، پرونده را به تجدیدنظر فرستاده است و شعبه ۱۷ دادگاه تجدیدنظر خراسان رضوی به موجب دادنامه شماره ۰۰۰۹۸۳ مورخ ۱/۸/۱۳۹۰ با نقض دادنامه بدوی (حکم به اثبات تاریخ فوت)، موضوع را در صلاحیت هیأت حل اختلاف اداره ثبت احوال دانسته و پرونده را در اجرای ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی مدنی به دیوان عالی کشور ارسال داشتهاند. پرونده به شعبه چهارم دیوان عالی کشور ارجاع و طبق دادنامه شماره ۰۰۰۵۲۱ مورخ ۱۵/۱۱/۱۳۹۰ تصمیم شعبه ۱۷ دادگاه تجدیدنظر خراسان رضوی، قرار عدم صلاحیت تلقی شده و ضمن تأیید، آن پرونده را اعاده کردهاند. (هیأت حل اختلاف را صالح دانستهاند)
ب ـ در پرونده مشابه خانم فاطمه شجاعی سجاوندی به طرفیت اداره ثبت احوال شهرستان خواف به خواسته صدور گواهی فوت برای مرحوم حسین شجاعی دادخواستی تقدیم مینماید. شعبه اول دادگاه عمومی خواف طی دادنامه شماره ۰۰۰۹۷۶ ـ ۲۷/۶/۱۳۹۰ با استناد به بند یک ماده ۳ قانون ثبت احوال قرار عدم صلاحیت به اعتبار صلاحیت هیأت حل اختلاف ثبت احوال صادر و پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال داشتهاند. شعبه سوم دیوان عالی کشور طی دادنامه شماره ۴۶۳/۳ ـ ۱۳/۱۲/۱۳۹۰ استدلال کرده که چون تغییر در تاریخ فوت یا تعیین آن دارای آثار حقوقی تبعی است و محتاج به رسیدگی قضائی میباشد لذا رأی بدوی را نقض و پرونده را جهت رسیدگی اعاده نمودهاند.
ملاحظه فرمایید که شعبه محترم سوم دیوان عالی کشور با استنباط از ماده ۳ اصلاحی قانون ثبت احوال نظری غیر از شعبه محترم چهارم دیوان عالی کشور دارد؛ علیهذا مراتب جهت طرح در هیأت عمومی به خدمت اعلام میگردد.
دادستان کل کشور ـ غلامحسین محسنی اژیه
ج: نظریه نماینده دادستان کل کشور
خواهان دعوی تعیین تاریخ فوت تقدیم کرده و این امر بیانگر آن است که اسناد و مدارک مثبتهای در اختیار نبوده تا اداره ثبت احوال الزاماً آن را ثبت نماید؛ علیهذا چون تعیین تاریخ فوت و یا صدور گواهی فوت ماهیت قضائی دارد و مرجع صالح قضائی میبایست به این خواسته رسیدگی کند رأی شعبه محترم سوم دیوان عالی کشور صائب و مورد تأیید میباشد.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۳۲ ـ ۱۹/۱/۱۳۹۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مطابق ماده ۹۵۶ قانون مدنی اهلیت برای دارا بودن حقوق، با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام میشود، لذا در صورت نامعلوم بودن تاریخ واقعه فوت یا ادعای خلاف آن، با توجه به آثار حقوقی مترتب بر واقعه فوت، مثل بقاء و زوال اهلیت و حقوق قانونی و وراثت، تعیین یا تغییر آن محتاج به رسیدگی قضایی و احراز واقع است و این امر از صلاحیت هیأت حل اختلاف موضوع ماده سوم اصلاحی قانون ثبت احوال خارج و در صلاحیت دادگاههای عمومی حقوقی است. بنا به مراتب رأی شعبه سوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور صحیح، قانونی و مورد تأیید است. این رأی به استناد ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۲۸/۶/۱۳۷۸ برای دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور در موارد مشابه لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
"دولت اسلامی در عراق و شام" یا "داعش" گروه مسلحی است که با تفکرات سلفی افراطی و تروریستی، این روزها عراق و سوریه را ناآرام کرده است.
این گروه همانطور که از نامش پیدا است، در عراق و سوریه فعال است و سرکرده این گروه تروریستی "ابوبکر البغدادی" نام دارد.
نحوه پیدایش داعش
گروه "دولت اسلامی در عراق" در 15 اکتبر 2006 و پس از نشست شماری از گروههای مسلح در عراق شکل گرفت. در این نشست "ابوعمر البغدادی" به عنوان سرکرده آن تعیین شد.
این گروه از زمان تشکیل در سال 2006 عملیات و حملات تروریستی بسیاری را در عراق برعهده گرفت. پس از هلاکت "ابوعمر البغدادی" در 19/4/2010 "ابوبکر البغدادی" به عنوان جایگزین وی معرفی شد.
با روی کار آمدن ابوبکر البغدادی، دامنه عملیات و حملات این گروه تروریستی وسعت گرفت و همزمان با آغاز بحران در سوریه، عناصر این گروه در سوریه نیز فعال شدند.
تشکیل "جبهه النصره" در سوریه
گروه "جبهه النصره لاهل الشام" در اواخر سال 2011 و با آغاز بحران و جنگ در سوریه به عنوان شاخه گروه "دولت اسلامی در عراق" تشکیل شد و به سرعت به یکی از گروههای مطرح در این عرصه تبدیل گشت.
سرانجام در 9/04/2013 ابوبکر البغدادی سرکرده "دولت اسلامی در عراق" در پیامی صوتی ادغام "جبهه النصره" و "دولت اسلامی در عراق" را اعلام کرد تا بدین ترتیب گروه "دولت اسلامی در عراق و شام" شکل بگیرد.
عناصر "داعش" از اواخر دسامبر 2013 و اوایل سال 2014 و با آغاز عملیات نیرهای ارتش عراق برای پاکسازی الانبار، وارد شهر فلوجه در این استان شدند.
هدف از تأسیس داعش
پس از تشکیل گروه "توحید و جهاد" به سرکردگی "ابومصعب الزرقاوی" در سال 2004 و بیعت او با "اسامه بن لادن" سرکرده سابق "القاعده"، این گروه به شاخه سازمان القاعده در عراق تبدیل شد.
این گروه با گسترش عملیات خود به یکی از قدرتمندترین گروههای تروریستی در عراق تبدیل شد، تا اینکه الزرقاوی در سال 2006 در اظهاراتی ضبط شده به صورت مصور از تشکیل "شورای مجاهدین" به سرکردگی "عبدالله رشید البغدادی" خبر داد.
پس از هلاکت زرقاوی در سال 2006 "ابوحمزه المهاجر" به عنوان سرکرده این گروه تعیین شد. در پایان آن سال نیز گروه "دولت اسلامی عراق" به ریاست "ابوعمر البغدادی" تشکیل شد.
در19/04/2010 نیروهای مشترک عراقی و آمریکایی در عملیاتی در منطقه "الثرثار" منزلی را که "ابوعمر البغدادی" و "ابوحمزه المهاجر" در آن پناه گرفته بودند، هدف قرار دادند. با شدت گرفتن تبادل آتش، جنگندهها آن منزل را بمباران کردند که در نتیجه آن این دو تروریست از پای در آمدند.
اجساد این دو تروریست در معرض دید عموم گذاشته شد.
یک هفته بعد این گروه در بیانیهای در اینترنت به هلاکت این دو تروریست اذعان کرد و پس از حدو 10 روز "ابوبکر البغدادی" به عنوان جانشین و سرکرده جدید تعیین شد. "الناصر لدین الله سلیمان" نیز به عنوان وزیر جنگ معرفی شد.
مناطق حضور عناصر "داعش"
عناصر داعش در عراق بین 5000 تا 6000 تن هستند که در مناطق محدودی از برخی استانهای عراق به ویژه استان "الانبار" حضور دارند و عملیات تروریستی در کل عراق را پوشش می دهند. بر اساس گزارشها و آمار منتشر شده، داعش در نیمه دوم سال ۲۰۱۳ نزدیک به ۱۴۰۰ خانه را در عراق منفجر و ویران کرد. طی این حملات ۱۹۹۶ نفر کشته و ۳۰۲۱ نفر زخمی شدند. عناصر داعش در 20 خرداد 93 در اقدامی بی سابقه به موصل مرکز استان نینوا یورش برده و ظرف چند ساعت این شهر را تصرف کردند. آنان همچنین چند روستا در صلاح الدین را تحت کنترل خود در آوردند. سلاح ها و مهمات و تجهیزات کشف شده از عناصر داعش بیانگر گستردگی حمایت های خارجی از این گروه تروریستی در عراق است. دولت عراق بارها عربستان را به حمایت از این تروریستها در عراق متهم کرده است.
نحوه ورود عناصر داعش به سوریه و محل استقرار آنها
عناصر داعش در سوریه در مناطقی از استانهای "رقه"، "حلب"، "حومه لاذقیه"، "ریف دمشق"، "دیرالزور"، "حمص"، "حماه"، "حسکه" و "ادلب" پراکنده هستند و در برخی از این مناطق نیز کنترل کامل را به دست گرفتهاند. تصمیم این گروه تروریستی برای تحت کنترل در آوردن دیگر گروه های مسلح در سوریه به درگیریهای خونباری میان این گروه های تروریستی منجر شده است.
اختلاف داعش و جبهه النصره از کجا شروع شد
با آغاز اختلافات و درگیریها بین عناصر جبهه النصره و داعش در سوریه، سرانجام "ایمن الظواهری" سرکرده القاعده تصمیم "ابوبکر البغدادی" رئیس گروه دولت اسلامی در عراق برای ادغام گروه خود با جبهه النصره را لغو کرد.
الظواهری تأکید کرد که فعالیتهای "دولت اسلامی در عراق" فقط به عراق منحصر شود.
ولی این موضوع برای سرکرده داعش خوشایند نبود، به صورتیکه البغدادی، در نواری صوتی اعلام کرد که با درخواست ایمن الظواهری، برای لغو گروه داعش و جدایی از جبهه النصره، مخالف است.
وی گفت: "گروه دولت اسلامی عراق و شام تا زمانی که نبض ما میزند و خون در رگهایمان جاریست باقی خواهد ماند و ما حاضر به عقب نشینی و چانه زدن نیست.
حامیان داعش چه کسانی هستند
عناصر گروه داعش مانند "جبهه النصره" از بی رحم ترین تروریستهای حاضر در سوریه و عراق هستند. فیلمها و تصاویر منتشر شده از جنایتهای این گروه تروریستی موجب شد که حامیان گروههای مسلح در سوریه مدعی شوند که از این گروه حمایت نمیکنند. حتی برخی گروهها نیز برای افزایش دریافت حمایتهای بین المللی خود را مخالف این گروه جلوه داده و با داعش وارد جنگ شدهاند.
با توجه به گستردگی کمکهای مالی، تسلیحاتی و لجستیکی که با آغاز جنگ در سوریه به این کشور سرازیر شده است؛ تلاش گروههای مسلح به ویژه داعش برای دستیابی هرچه بیشتر به این کمکها و سلطه بر گروههای دیگر شدت گرفت که این امر موجب آغاز جنگ و درگیری گروههای مسلح با یکدیگر شد.
اما با وجود اعلام برائت حامیان گروههای مسلح از داعش و جبهه النصره، کمکهای حامیان خارجی همچنان به دست این دو گروه میرسد. این کمکها در قالب حمایتهای مالی، تسلیحاتی، لجستیکی، اطلاعاتی، آموزشی و غیره از سوی حامیانی مانند عربستان و قطر و ترکیه به همراه چند کشور غربی، موجب ادامه جنگ و ویرانی در سوریه شده است.
همچنین این گروه برای حمایت مالی اعضای خود به منابع نفتی واقع در شرق سوریه وابسته است.
تابعیت و هویت اعضای داعش پس از کشف اجساد و یا دستگیری اعضای این گروه تروریستی نشان می دهد که بیشتر این تروریستها با همکاری برخی طرفهای منطقه ای از عربستان، لیبی، یمن و چند کشور دیگر جمع آوری و سازماندهی شده اند.
سلاح و مهمات و تجهیزات این گروه نیز بیانگر حمایت گسترده مالی و تسلیحاتی طرفهای منطقهای مانند عربستان و قطر از این گروه تروریستی است.
فرماندهی و تشکیلات
گروه داعش یک ساختار سازمانی دارد که متشکل از امرای مناطق و مجالس "شورای مجاهدین" و فرماندهان عملیاتی است اما این امور سازمانی و تشکیلاتی به طور کاملا محرمانه است و برخی پژوهشگران امور سیاسی اشاره می کنند که فرماندهان داعش در سوریه از امرای شبکه القاعده در عراق دنباله روی می کنند.
الف : مفهوم و فلسفه تأمین خواسته :
زمانی که فی الواقع یا برحسب ادعا، حقی ضایع و یا مورد انکار قرار می گیرد،
مدعی برای الزام خوانده به بازگرداندن حق و یا قبول آن، متوسل به طرح دعوی
می گردد . نظر به اینکه از زمان طرح دعوی و انجام رسیدگی و صدور حکم و
اجرای آن مدت زمان زیادی سپری می گردد و ازدیاد روز افزون پرونده ها و
طولانی شدن جریان دادرسی، نیل محکوم له را به محکوم به با تعذر جدی مواجه
می نماید و در این فرصت خوانده تلاش می کند تا اموال خود را انتقال و یا به
هر طریقی مخفی نموده و اجرای حکم را با مشکل مواجه نماید و محکوم له در
زمان اجرای حکم با خواندة بی مال مواجه می گردد ، فلذا قانونگذار به منظور
حفظ حقوق مدعی و جلوگیری از این امر تأسیسی را در قانون آئین دادرسی مدنی
پیش بینی نموده است تا خواهان قبل از صدور حکم ، به منظور اینکه زمینه
اجرای حکم قطعی به جهت عدم شناسایی مال از محکوم علیه متعذر نگردد، بتواند
مال معینِ مورد طلب و یا معادل آن را از اموال خوانده توقیف نماید، تا در
صورتیکه حکم دادگاه به نفع وی صادر گردد اجرای حکم با مشکل نداشتن مال از
سوی خوانده مواجه نگردد.